سلطانعلي شاه چگونه شخصي بوده است و آيا قابل تاييد مي باشد يا خير؟
چکیده: ايشان در ابتداي اقامت در گناباد هيچگاه دم از تصوف نمي زد امّا كم كم با حيله هاي مختلف دل هاي مردم را به خود جذب كرده و علَم تصوف را بر افراشت و عده اي را در خانقاه بيدخت جمع كرده و با توسّل به خشونت اقدام به صوفي كردن مردم مسلمان منطقه و سركوبي مخالفان خود نمود.(4) عدّه اي از مومنين و صالحان گناباد و بيدخت عقايد او را نوشته و به مرجع مقام عالم تشيع يعني آخوند ملا محمد كاظم خراساني در نجف اشرف ارائه دادند…
ملا سلطان محمد گنابادي ( سلطانعلي شاه ) چگونه شخصي بوده است و آيا قابل تاييد مي باشد يا خير ؟ لازم به ذكر است كه بزرگاني همچون امام خميني (ره) و آيت الله حسن زاده آملي از اين شخص نام برده اند و از كتاب تفسير ايشان به خوبي ياد كرده اند و حتي آيت الله حسن زاده ، وي را شخص بزرگواري دانسته است. آيا كتاب تفسير قرآن با نام (بيان السعاده في مقامات العباده) را كه منتسب به ملا سلطان محمد گنابادي مي دانند ، مورد تاييد مي باشد ؟
پاسخ:
ملا سلطان محمد گنابادي مشهور به سلطانعلي شاه، در سال 1251ق در بيدخت گناباد متولد شد، تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود گذراند و مدّتي نيز در مشهد به تحصيل علم پرداخت و پس از آن به نجف اشرف رفته و به گفته كيوان قزويني يك يا دو جلسه در درس شيخ مرتضي انصاري شركت نموده و بعد درس شيخ را ترك كرده و سراغ چند نفر ديگر رفت امّا در اين موارد نيز دوام چنداني نياورد.(1) بعد از چند سال به ايران آمد و در مدرسه سپهسالار تهران ادّعاي بابيگري و بهائيگري كرد و آن گونه كه سلطان حسين تابنده مي گويد: «زماني كه ملا سلطان در مدرسه سيد نصير الدين تلمذ مي نمود به اتهام بابيگري از ترس مردم كه قصد او را داشتند درب حجره را باز گذاشته و بدون اثاثيه به سبزوار فرار نمود.»(2)
پس از اينكه ملا محمد كاظم اصفهاني معروف به سعادت عليشاه به سبزوار رفت و مرحوم ملاّ هادي سبزواري او را تحويل نگرفت ملاّ سلطان شيفته او شد و به اصفهان رفته و رسماً صوفي گرديد.(3) و بعدها به بيدخت برگشته و پس از فوت سعادت عليشاه اصفهاني ادّعاي قطبيت نمود.
ايشان در ابتداي اقامت در گناباد هيچگاه دم از تصوف نمي زد امّا كم كم با حيله هاي مختلف دل هاي مردم را به خود جذب كرده و علَم تصوف را بر افراشت و عده اي را در خانقاه بيدخت جمع كرده و با توسّل به خشونت اقدام به صوفي كردن مردم مسلمان منطقه و سركوبي مخالفان خود نمود.(4) عدّه اي از مومنين و صالحان گناباد و بيدخت عقايد او را نوشته و به مرجع مقام عالم تشيع يعني آخوند ملا محمد كاظم خراساني در نجف اشرف ارائه دادند و حضرت آخوند(ره) فتوا به ارتداد او داد شخصي به نام حاج ابوتراب اعلام كرد هر كس فتواي مبارك حضرت آخوند خراساني را به مرحله اجرا در آورد به او جايزه مي دهد كه اين حكم در سحرگاه 26 ربيع الاول 1327 هجري قمري توسط جوانان بيدخت اجراء گرديد. و جسد وي در چاه مستراح افتاد.(5) پس از او پسرش نور عليشاه ثاني جانشين او شد كه با همدستي با حكومت وقت در منطقه گناباد كشتاري راه انداخت كه هنوز هم شهرت دارد.(6)
در اينكه او موسس فرقه گناباديه يكي از فرقه هاي صوفيه است ترديدي وجود ندارد.(7) و تصوف و اقطاب آنها از ديدگاه اهل بيت(ع) و مراجع تقليد مورد پذيرش نمي باشند .
اما اينكه امام خميني(ره) از اين شخص و تفسير او نام برده دليل بر اين نمي شود كه شخص او مورد تاييد امام بوده است بلكه امام(ره) در درس تفسير سوره حمد خواسته اند بيان كند كه علماي شيعه و سني با روشهاي مختلف قرآن را تفسير كرده اند. امام در اين درسش فرموده است: «… در طول تاريخ اسلام چه از عامه(اهل سنت) و چه از خاصه(شيعه)در اين باب كتابهاي زيادي نوشته اند… لكن هر كدام روي تخصص و فني كه داشته است يك پرده اي از پرده هاي قرآن كريم را تفسير كرده است، آن هم به طور كامل معلوم نيست بوده باشد مثلا عرفايي كه در طول اين چندين قرن آمده اند و تفسير كرده اند، نظير محي الدين در بعضي از كتابهايش، عبدالرزاق كاشاني در تاويلات، ملا سلطانعلي در تفسير، اينها كه طريقه شان طريقه معارف بوده است، بعضي شان در آن فني كه داشته اند خوب نوشتهاند لكن قرآن عبارت از آن نيست كه آنها نوشته اند».(8) از اين سخنان امام خميني(ره) نه تمجيد شخص ملا سلطان محمد به دست مي آيد و نه تمجيد تفسير او. زيرا امام خميني در صدد بيان روش هاي تفسير قرآن بوده كه يكي از اين روشها، روش عرفاني است و تفسير بيان السعاده كه منسوب به ملا سلطان مي باشد نيز بر روش عرفاني انجام گرفته است.
اما بنا به گفته آقا بزرگ تهراني در خصوص تفسير بيان السعاده في مقامات العباده كه به نام تفسير منير، تفسير قرآن شريف نيز معروف است لازم است گفته شود كه دليل متقني وجود ندارد كه اين تفسير را ملا سلطان محمد نوشته باشد. بلكه اين تفسير در سال 1314 با نفقه و هزينه ياران و اصحاب ملا سلطان محمد گنابادي به دليل اينكه او خود در آخر كتاب نوشته است كه « أنه فرغ من تأليفه سنة1311» باور داشته اند كه آنرا ملا سلطان نوشته است. لكن بنا بر نظر عالم بزرگ و معاصر سيد حسين قزويني حائري در اين تفسير مطالبي وجود دارد كه كشف مي كند اين تفسير از تفاسير ديگر جمع آوري شده است. مثلا از رساله شيخ علي بن احمد المهائمي متولد سال 776 و از شرح فصوص محي الدين و شرح نصوص قونوي و ادله توحيد و تفسير به نام تبصير الرحمن و تيسير المنان گرفته شده است و به اين دلايل نمي توان يقين كرد كه اين كتاب را ملا سلطان محمد نوشته باشد.(9)
به هر حال تفاسير عرفاني به دليل اينكه بيشتر بر تأويلات آيات قرآن مبتني مي باشند و در تفسير آيات از ذوق و سليقه عرفاني استفاده مي شود، چندان نمي شود بر آنها اعتماد نمود چه اينكه تأويل آيات قرآن ممنوع مي باشد و كار هركسي نبوده بلكه فقط خدا و كساني كه خدواند اين علم را به آنان داده قدرت تأويل را دارند. قرآن كريم خود مي فرمايد: … وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ(10). در حالي كه تفسير تاويل آنها را، جز خدا كسي ديگري نمي دانند.» و رسول خدا(ص) و اهل بيت آن حضرت با علمي كه خداوند به آنان داده اند به تأويل آيات قرآن علم دارند.(11)
اما در رابطه با سخنان آيت الله حسن زاده آملي در باره ملا سلطان محمد چيزي نمي دانيم تا در باره آن اظهار نظر شود.
پاورقی:
1. جزوه آموزشي نقد و بررسي تصوف، ص 30.
2. معاونت تبليغ و آموزشهاي کاربردي حوزه علميه قم، جزوه آموزشي نقد و بررسي تصوف، به نقل از نابغه علم و عرفان. ص 31.
3. همان و جذبي، سيد هبة الله، باب ولايت و راه هدايت، تهران، حقيقت، اول 1381، ص 135 به بعد.
4. رک: مدني، محمد، در خانقاه بيدخت چه مي گذرد؟ قم، بوستان کتاب، چهارم 1385، فصل دوم و سوّم.
5. همان، صفحه 172.
6. همان، ص 174 به بعد.
7. رک: علی حسن بیگی، گنابادیه عقاید و تاریخ، ص114-120، نشر سبط النبی، اول 1385ش.
8. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص93-94، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ششم، 1381ش.
9. رک: آقابزرگ تهرانی، الذريعة، دار الأضواء - بيروت – لبنان. ج 3 - ص 181 – 182.
10. آل عمران:7
11. رک : علامه طباطبایی، تفسیر المیزان(ترجمه موسوی همدانی)، ،قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش. ج3، ص43-44.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات